محل تبلیغات شما

تو شریان شاهرگم جوری خون میگذره که میخواد همشو پمپاژ کنه تو مغزم،دارم خودمو آماده میکنم تا بتونم از پس این ماجرا بر بیام.داد میزنه تو صورتم یه صورتیه خیکی که بهش میگن نگهبان قلعه ی دانشگاهِ حیوانات.

هیچی تو سَرَم نیست جُز یه سیبِ سفیدِ گاز خورده که تو دل سیاهی میدرخشه و برای یه زندگی دیگه با تمام امکانات و لرزشها،ضربه ها و فرصتها،سینه ها و سوخته ها،سیاها و سیاها،مشکی و ابومسلم خراسانی،نور و ملولی گوشه ی اتوبان با ملولهای دیگر میلولید تا مِی لوله ها اومدن و ملولارو بُردن.

تو امتداد راهرویِ روبروم مسیر تندِ قدماتو به سمتِ درِ خروجی میبینم.بلند بلند میری.همه چی ریست میشه وقتی میری.یه راهرو که از کمدای کتابخونه راهرو شده.

گرسنمه وقتی میشنوم صبوری کن.

ریختنِ مهره های خواب آلوده

تطبیق_خوابِ واقعی_

با فشار میاد بالا

تو ,یه ,ها ,میری ,ی ,راهرو ,ها و ,لوله ها ,ها اومدن ,اومدن و ,مِی لوله

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها